«به نامش و به یادش»

خوش­بختی در انسانیت

نقد نمایش «خوش­بختی در اودسا» به نویسندگی داوود پورحمزه و کارگردانی رضا شاه­کرمی

عرفان پهلوانی بازیگر، مدرس دانشگاه و منتقد هنری نمایش «خوش­بختی در اودسا» اجرا شده در چهل­ و دومین جشنواره­ی میان­ مردمانی تاتر فجر برداشتی آزاد از نمایشنامه­ «سه خواهر» نوشته­ «آنتوان چخوف» عنوان کرد.

خوش­بختی در انسانیت

به گزارش مملکت آنلاین، عرفان پهلوانی بازیگر، مدرس دانشگاه و منتقد هنری نوشت:

درآمد و تطبیق

«خوش­بختی در اودسا» را می­‌توان از سویی برداشتی آزاد از نمایشنامه­ «سه خواهر» نوشته­ «آنتوان چخوف» و از دیگر سو با نگاهی بر نمایشنامه­ «خانه­ برنارد آلبا» نوشته­ «فدریکو گارسیا لورکا» دانست. بررسی تطبیقی فرهنگ، هنر و اندیشه در کنار رویکرد میان­رشته­ای، یکی از دو رویکرد مهم حوزه­ی علوم انسانی در گفتمان دانشی امروز جهان است. رویکردی که می­تواند در آرمانی مطلوب از دوری­‌ها بکاهد و بر نزدیکی میان انسان­ها بیافزاید؛ جنگ­ها و دشمنی­‌ها را کاهش دهد و با زمینه‌­سازی فرهنگ گفت­‌وگو میان مردم و مردمان یارای صلح و آشتی و دوستی را گسترش دهد.

نکته جالب این که پیش از آنتوان چخوف روس در سده­ نوزدهم ترسایی، فدریکو گارسیا لورکای اسپانیایی در قرن بیستم میلادی و داوود پورحمزه­‌ی ایرانی در دهه‌­ی نود سده­ پیشین خورشیدی، منسوب است که بیش از دوهزار و پانصد سال پیش، «افلاتون» یونانی در مقدمه کتاب «ضیافت» نوشته آورده است:

«در جوامع استبدادی همیشه زن و مرد از هم جدا می‌­شوند تا مردها و زن­ها چیزی که بینشان جریان داشته باشد، شهوت بیمارگونه ناشی از توهم شناخت از هم باشد، تا هیچ زنی و مردی زیبایی و زشتی واقعی را نتواند تشخیص بدهد و زن­ها و مردها در انتخاب هم به اندازه­ شهوت‌برانگیز بودن توجه داشته باشند و بس؛ نه چیز دیگری.... چرا؟!

چون اگر در جامعه روابط زن و مرد آزاد باشد، آن دیوار شهوت فرو می­ریزد و زن­ها و مردها زیبایی و زشتی واقعی را تشخیص می‌­دهند و خانواده‌­هایی که تشکیل می­‌دهند، بر دوست داشتن انسانی بنا می­‌کنند و فرزندان سالم تربیت می‌­کنند که تاب استبداد را ندارند و به‌­عبارتی استبداد با وجود آن­ها بیگانه است، چرا که آزاد پرورش می‌­یابند.»

جزم‌­اندیشی جنسیتی و عدم تعادل انسانی

در جهان اثر خوش­بختی در اودسا، با زیست سه خواهر به نام­های «ماشا»، «سونیا» و «نینا» روبه­‌رو می­‌شویم؛ زیستی که رفته رفته از «زندگی» دور شده و دورتر می­‌شود. در جهان این اثر گویا هیچ انسانی دیگر وجود ندارد؛ ویژه آن که حضور یک «مرد» در این جهان تنها در محدوده یک رویا و پندار خوش باقی می­‌ماند. تنها در گذشته‌­ای نزدیک، یک همسایه در مجاورت این سه خواهر زیست می­‌کرده که او هم به سرایی دیگر از این کیهان کوچ کرده و بدرود حیات گفته است. حال در میان روزمرگی‌­های ماشینی این سه خواهر، نامه­‌ای از خواهرزاده­ پیرزن همسایه سر از خانه خواهرها درمی­‌آورد و نوید آمدن مردی جوان و جذاب را می­‌دهد. مرد جوان جذاب نادیده می‌­تواند نجات­‌دهنده­ تلخی و فسردگی زیست روزمره ماشینی آدم‌­های مسخ­‌شده­ جهان این اثر باشد. پس هر کدام از خواهرها تصویر ذهنی زیبا و رویایی خود را از آن مرد نادیده سامان می‌دهند و هر کدام بنا بر دلیل و توجیهی خود را برای عشق و همسری او شایسته­‌تر می­‌دانند. آری، قرار است با آمدن او تعادل جهان این اثر، که اکنون نامتعادل است، برقرار شود و این جهان به نظمی نو برسد؛ زیبایی رنگ بیابد و زیست به زندگی بدل گردد.

بسیاری از اندیشمندان در زمان­‌ها و مکان­های گوناگون گفته و نوشته آورده­‌اند که نیاکان ما در دوره و دوره‌­هایی «زن‌سالاری» و «مادرسالاری» را تجربه کرده‌­اند و در دوره و دوره‌­هایی دیگر «مردسالاری» و «پدرسالاری» را زیسته‌­اند. هر کدام از این سالاری­ها در برابر «شایسته­سالاری»، که آرمان است و مطلوب، بی­ارزش و شاید کم­ارزش به نگاه می­رسند. اعتراض به این ناشایسته­سالاری­ها رویکردهایی مانند «فمنیسم» را در پی داشته است که خود آسیب‌­های فراوانی را پدید آورده‌­اند. نگاه جنسیتی که پاره‌­ای از آن «تاریخ مذکر» را ایجاد کرده، مفاهیمی همچون «پدرکشی»، «پسرکشی» و «برادرکشی» را میان آورده و مطرح ساخته است؛ اما پر روشن است که شوربختانه میان آدمیان به دور مانده از تعادل انسانی «مادرکشی»، «دخترکشی» و «خواهرکشی» هم ساری و جاری بوده و روایی داشته است.

ماشا، سونیا و نینا برای دست یافتن به پدیده‌­ای که تنها یکی از آن­ها می­‌تواند آن را دربرداشته باشد و هر آن دیگری خود را محق­تر به داشتن آن می­‌داند، تا مرز خواهرکشی پیش می‌­روند. آری، بخش درخور درنگ و نگاهی از تراژدی­‌های انسانی ریشه در قرار گرفتن در این وضعیت و اجبار دارد که: برای کمیت و کیفیت بقای خود، به ناچار دیگری را حذف کن. برای این حذف و دیگرکشی که گاه به خیانت و جنایت هم آلوده می‌­شود، برای خویش و دیگرانی که ممکن است تو را به داوری بنشینند، دلیل بتراش و خود را موجه بساز؛ حتی با استفاده از مادر گناهان: «دروغ».... دروغ گفتن به خود و دروغ گفتن به دیگران و گاه این دروغ گفتن تا بدان جا تکرار می­شود که جای «حقیقت» را می­‌گیرد و حتی حقیقت ناآشنا و غریبه و نیز گاهی ناپسند به نگاه می‌­آید....!!!!

آینه؛ یا «یار باز آید و با وصل قراری بکند»

خوش­بختی در اودسا از آن دسته نمایش­‌هایی است (که امیداورم شمارشان روز به روز بیشتر شود) که بیشتر تماشاگران امروز می­‌توانند مابه‌ازای داستان و کاراکترهای آن را با نگاهی کم‌­شعاع به پیرامون خود بیابند. این نمایش، داستان کاراکترهایی است که خوش­بختی را در «رفتن به جای دیگر» و یا «آمدن دیگری به این­جا» می­‌دانند و منفعلانه به انتظار نشسته­‌اند تا به قول حضرت «حافظ»: «مردی از خویش برون آید و کاری بکند» یا «دستی از غیب برون آید و کاری بکند». این انفعال را بسیاری از فرهیختگان کیهان نکوهیده‌­اند و آن­چه ستایش شده است انسان فاعل است که «پارسا» و «راد» نه «خائن» و «جانی»، دست به عمل می­‌زند، سرنوشت را از سر می­‌نویسد و تاریخ پس از خود را بسامان‌تر از پیش از خود آباد می‌­سازد. به فرموده­ی حافظ:

«چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد                                  من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک»

آری، شایسته و بایسته آن است که ماشا، سونیا، نینا و هر انسان دیگری برای رسیدن به خوش­بختی و برون­رفت از گرفت­‌وگیرهای «اکنون» و «این­جا» خود تلاش کند، به محرک­‌های پیرامون خود پاسخ دهد، واکنش داشته باشد و دست به عمل بزند. این­گونه است که قهرمان یا پروتاگونیست ریخت می‌­یابد تا نظمی مطلوب و نو پدید آورده شود. اما چگونگی این عمل، واکنش، پاسخ و تلاش است که چالش انسان­ها در هر زمان و مکان بوده و هست و خواهد بود. این چالش است که آیین، دین، مذهب و علوم انسانی و شناختی مانند هستی­‌شناسی، خودشناسی، روانشناسی، جامعه­‌شناسی و حقوق را بر آن داشته است تا مفهوم «اخلاق» را به بررسی و تبیین بنشینند و پیشنهادهای خود را برای اخلاق انسانی درمیان گذارند.

رفتن به سوی خوش­بختی نه تنها حق، بلکه خویش‌کاری و وظیفه و رسالت هر انسان پاک­‌نهاد و پیراسته و آراسته به انسانیت است؛ اما به سروده­ی حضرت حافظ:

« ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک                                           حق نگه دار که من می­روم، الله معک»

بر این مایه و باور است که در «آرش­نامه» نوشته­‌ام: «نیک­بختی تو در گروی خوش­بختی مردم و میهن و جهان توست؛ جز این، هر خنده‌­ات را دیو اندوه در کمین خواهد بود....»

کمدی؛ رندانه و هوشمندانه

بسیاری از پژوهش­های پژوهشگران و دانشمندان دانش شناخت روان انسان به این دستاورد رسیده‌­اند که هوشمندترین انسان­ها آنانی هستند که می­‌توانند با تراژیک­‌ترین مصائب انسانی شوخی کنند و در جهان آفرینش‌­های هنری، آفریده­‌هایی کمیک را خلق سازند.

خوش­بختی در اودسا آراسته به بیان کمدی است و ظریف و زیبا از تکنیک­‌های ایجاد خنده در مخاطبان هنرهای نمایشی بهره می‌­ستاند. برای نمونه، در صحنه­‌ای که ماشا تصویر رویایی و پندارینه­‌ی مرد در راه را که اکنون گویای معشوق او هم شده است پیکرینه می­‌بیند؛ با یک نوجوان حتی شاید نابالغ روبه‌­رو می­‌شود. برای خلق این لحظه از تکنیک «ایجاد توقع در مخاطب و پاسخ دگرگونه دادن» بهره گرفته شده است که یکی از زیباترین تکنیک­‌های ایجاد کمدی است. در ادامه ماشا می­‌گوید: (با بیبی­‌فیس بودنش مشکلی ندارم، فقط ای کاش کمی قدش بلندتر باشه!) در لحظه و یکباره پسرک نوجوان قد می‌­کشد. در آفرینش این آن، تکنیک «ماشینی عمل کردن موجود زنده» کارکرد پیدا کرده است که یکی دیگر از تکنیک­‌های زیبای کمدی و ایجاد عاطفه­ خنده در تماشاگران هنرهای دراماتیک به­‌شمار می­‌آید.

بر پایه­ بسیاری از پژوهش­‌ها، آن­چه برای انسان، چه مرد و چه زن، از هر آیین و زبان و نژاد، پس از بلوغ خنده‌­دار است، شوخی‌­هایی هستند که مبتنی بر مسایل جنسی باشند. چالش این­جاست که می­‌توان شوخی­‌های جنسی را به شوخی­‌های کلامی سطحی و گاه مشمئزکننده فروکاهاند و یا خلاقانه و ژرف‌­اندیشانه از این ویژگی انسانی بهره جست. خوش­بختی در اودسا توانسته است به‌­عنوان یک آفریده­ی هنری نمایشی در بسیاری از لحظه­‌ها و صحنه‌­ها شوخی‌­هایی دیداری و تصویری و صدالبته شریف، اخلاق­‌مدارانه و پای­بند به ادب را خلق کند.

پر روشن است که ایران و جهان امروز به­‌شدت به انرژی، امید، نشاط، انگیزه، خنده و شادی و صدالبته آگاهی و نیز ژرف­‌اندیشی در برابر سطحی‌­نگری­های شتاب­زده­‌ی دنیای ماشین‌­زده نیاز دارد. از همین روی و بر همین مایه، خلق آثار کمدی ضرورتی چند چندان دارند؛ کمدی می‌­تواند راهگشای بسیاری از چالش‌­ها و درمان بسیاری از دردهای ما، به‌­ویژه در این روزگار باشد. ای کاش و هزاران امید و آرزو که در سیاست­‌گذاری، انتخاب و داوری آثار جشنواره‌­های هنری و به­‌ویژه هنرهای نمایشی، برخورداری از زیبایی­‌شناسی کمدی امتیازی ویژه به­‌شمار آید.

گناه

بایسته است ریتم و تمپوی ساری و جاری در نمایش خوش­بختی در اودسا را ستایش کنم که از آغاز تا پایان به­‌درستی طراحی و به­‌شایستگی اجرا می­‌شود. صحنه­ این نمایش، فضاساز، کاربردی و تا حد مطلوبی خلاقانه طراحی شده است. گر چه رنگ سفید غالب بر صحنه­ این نمایش جای بازنگری و تعدیل دارد. ظرافت و تمیزی اجرای طراحی صحنه­ این نمایش نیز ستودنی است. طراحی لباس و گریم نمایش خوش­بختی در اودسا، تاثیر به‌­سزایی در معرفی کاراکترهای این نمایش دارند.

یکی از آفت‌­های این روزهای نمایشنامه­‌نویسی و ادبیات نمایشی ما، سواستفاده از تک‌­گویی­های روایی است. هنر نمایش، هنر این­جا و اکنون است؛ نه روایت داستانی آن چه در گذشته و در جایی دیگر رخ داده است. شایسته است داستان دراماتیک به این­جا و اکنون آورده و به تماشاگر پیش­کش شود. خوش­بختی در اودسا از این آسیب یاد شده به دور می‌­ماند و برخوردار از گفت­‌وگوهای نمایشی میان کاراکترها برای خلق رویداد دراماتیک در این لحظه و این مکان است. دیالوگ­‌های دراماتیک این نمایش درگیری میان کاراکترها را که در شرایط و وضعیت «اجتماع ضدین» هستند را سامان و به­‌خوبی این درگیری را افزایش و گسترش می­‌دهند.

درک درست هر یک از بازیگران این نمایش از نقش خود ستایش‌­برانگیز است و بازیگران این نمایش توانسته­‌اند با بهره­مندی از ابزار بازیگری مانند زبان بدن، زبان چهره، فن بیان و حس (هم به معنای حواس پنجگانه و هم به معنای عاطفه) ارایه شایسته و زیبایی از کاراکترهای خوشبختی در اودسا داشته باشند و لحظه‌­های تاثرگذاری را به‌­ویژه با رویکرد کمیک، که سخت است و دشوار، به اندازه و متناسب بیافرینند.

شاید شایسته است و بایسته، با برخورداری از اندیشه­‌ای ژرف و نگاهی نو، بر این پرسش درنگ کنیم که به‌­راستی «گناه چیست؟» و چرا سونیا در لحظه‌­های پایانی نمایش خوش­بختی در اودسا می­‌گوید:

«هممون تو کف یه گناه درست حسابی موندیم»....!!!!

با سپاس

انتهای پیام/

نویسنده: عرفان پهلوانی

ارسال نظر